قوله تعالى: و لوْ أننا نزلْنا إلیْهم الْملائکة الایة این علمها از آن است که الله بآن متفرد است، که این چیزهایى است نابودنى، و الله میداند که اگر آن بودى چون بودى. و درین آیت جواب قومى است که از وى چیزهایى از معجزات درخواستند.


قومى گفتند: «لوْ لا أنْزل علیْنا الْملائکة»؟! قومى گفتند: «ائْتوا بآبائنا». جواب داد ایشان را که: و لوْ أننا نزلْنا إلیْهم الْملائکة فرأوهم عیانا و کلمهم الْموْتى‏ فشهدوا لک بالصدق و النبوة. همانست که در سورة الرعد گفت: و لوْ أن قرْآنا سیرتْ به الْجبال أوْ قطعتْ به الْأرْض أوْ کلم به الْموْتى‏، و این آن بود که کافران مکه از مصطفى (ص) درخواستند که اگر پیغامبرى کوه صفا از جاى خویش روان گردان، تا زمین مکه بر ما فراخ گردد، و زمین را بریده گردان تا چشمها بیرون دهد، و ما کشت زار کنیم، و پدران ما زنده گردان تا بر صدق تو گواهى دهند. رب العالمین گفت: اگر من حکم کنم که قرآن بر کوه خوانند و روان گردد، یا بر زمین خوانند و چشمها پدید آید، یا بر مردگان خوانند تا زنده شوند، و سخن گویند، بهیچ حال ایشان ایمان نخواهند آورد، که ایشان در علم من همیشه کافران بودند، و در ازل حکم شقاوت بر ایشان رفته. این همچنانست که نوح را گفت: لنْ یوْمن منْ قوْمک إلا منْ قدْ آمن.


و حشرْنا علیْهمْ اى: جمعنا علیهم کل شیْ‏ء قبلا یکسر قاف بر قراءت مدنى و شامى یعنى معاینة و مواجهة، برابر، رویاروى، و منه‏ حین سأله ابو ذر أ کان آدم نبیا؟ فقال: «نعم کان نبیا کلمه الله عز و جل».


«قبلا» اى عیانا و مواجهة. باقى بضمتین خوانند. «قبلا» یعنى قبیل قبیل جوک جوک. قبل جمع قبیل است، و قبائل جمع قبیله. عرب ایشان را که از یک نژاد باشند قبیله گویند.


ما کانوا لیوْمنوا إلا أنْ یشاء الله یعنى: الا ان یهدیهم الله، و لکن أکْثرهمْ یجْهلون این جهل قدر است. ایشان نمیدانند که هدى و ضلالت بمن است.


هم چنان که آنجا گفت: «و لوْ شاء الله لجمعهمْ على الْهدى‏ فلا تکونن من الْجاهلین» اى: من الجاهلین بالقدر.


و کذلک جعلْنا لکل نبی عدوا اى اعداء، و هم فراعنة الانبیاء. هر پیغامبرى را فرعونى بود بروزگار وى، چون نمرود بروزگار ابراهیم، ولید مصعب بروزگار موسى، دیگرى بروزگار عیسى، بو جهل و امثال وى بروزگار محمد (ص).


رب العزة ایشان را بر سر پیغامبران مسلط کرده، تا ثواب و درجات پیغامبران بیفزاید بآن رنجها که میکشیدند، و بلاها که ازیشان مى‏دیدند. و هیچ کس را آن رنج نبود که رسول عربى را بود صلى الله علیه و سلم، میگوید: «ما اوذى نبى مثل ما اوذیت قط»، و دشمنان وى از آن شیاطین الانس ولید مغیره بود و اسود بن عبد المطلب و اسود بن عبد یغوث و الحارث بن قیس بن عدى و العاص بن وائل و ابو جهل بن هشام و العاص بن عمرو بن هشام و زمعة بن الاسود و النضر بن الحارث و الاسود بن عبد الاسود و عتبه و شیبه ابنا ربیعه و عقبة بن ابى معیط و الولید بن عتبه و ابى و امیه ابنا خلف و نبیه و منبه ابنا الحجاج و عتبة بن عبد العزى و معتب بن عبد العزى. میگوید: یا محمد! کما ابتلیناک بهولاء القوم، کذلک جعلْنا لکل نبی عدوا. همانست که در فرقان گفت: و کذلک جعلْنا لکل نبی عدوا من الْمجْرمین. آن گه بیان کرد که اعدا که‏اند: «شیاطین الْإنْس و الْجن» شیاطین منصوب است بر بدل، و روا باشد که مفعول ثانى بود، اى: جعلنا شیاطین الانس و الجن اعداء للانبیاء.


و در معنى این آیت علماء تفسیر مختلف‏اند. عکرمه و ضحاک و سدى و کلبى گفتند: شیاطین در جن‏اند نه در انس، و شیاطین الانس یعنى التی مع الانس، و شیاطین الجن اى التی مع الجن، و این آنست که ابلیس لشکر خویش که فرزندان وى‏اند دو گروه کرد: گروهى به انس فرستاد و گروهى بجن، و هر دو گروه دشمنان رسول خدا (ص) و دشمنان دوستان اوأند، و آن گه هر زمان بر یکدیگر رسند، شیطان که بر انس مسلط کرده با آن شیطان گوید که بر جن مسلط کرده که: من صاحب خود را بیراه کردم بفلان کار و فلان معصیت که بر وى آراستم، تو نیز همچنین کن، و شیطان الجن با شیطان الانس همین سخن گوید بابتدا چون بر وى رسد. اینست که الله گفت: یوحی بعْضهمْ إلى‏ بعْض زخْرف الْقوْل غرورا. قومى دیگر گفتند که: در انس شیاطین‏اند چنان که در جن، و معنى شیطان متمرد است ازین شوخ ناپاک، بر معصیت دلیر، و بر خدا عاصى. چون شیطان الجن از اغواء مومن درماند، و عاجز گردد، دست در شیطان الانس زند، و فرا سر مومن کند، تا او را در فتنه افکند، چنان که رسول خدا (ص) گفت فرا بو ذر که «یا با ذر! هل تعوذ بالله من شر شیاطین الجن و الانس»؟ قال: قلت یا رسول الله! و هل للانس من شیاطین؟ قال: «نعم، هم شر من شیاطین الجن»، و قال مالک بن دینار: ان شیطان الانس اشد على من شیطان الجن، و ذلک انى اذا تعوذت بالله ذهب عنى شیطان الجن، و شیطان الانس یجی‏ء فیجرنى الى المعاصى عیانا.


یوحی بعْضهمْ إلى‏ بعْض زخْرف الْقوْل غرورا زخرف القول باطله الذى زین و وشى بالکذب، و المعنى انهم یزینون لهم الاعمال القبیحة، فیغرونهم غرورا.


و لوْ شاء ربک ما فعلوه اى یمنع الشیطان عن الوسوسة للجن و الانس، و الله یمتحن عباده بما یعلم انه الأبلغ فى الحکمة، و الاجزل فى الثواب، و الاصلح للعباد. «فذرْهمْ» یعنى خل عنهم، «و ما یفْترون» من التکذیب. قیل: نسختها آیة السیف.


و لتصْغى‏ إلیْه اى: اراد الله لتصغى الى التکذیب و الافتراء، «أفْئدة الذین لا یوْمنون بالْآخرة» الله خواست که دلهاى ناگرویدگان بآن تکذیب و افترا گراید، «و لیرْضوْه» و تا آن افترا از خویشتن بپسندند، «و لیقْترفوا،» اى لیکتسبوا ما هم مکتسبون. و گفته‏اند: «و لتصْغى‏» معطوف است بر آیت پیش، تقدیره: یوحى بعضهم الى بعض لیغروهم و لتصغى الیه، و برین معنى لام ناصبه است نه لام امر بر معنى تهدید چنان که قومى گفتند. یقال: صغوت الیه صغوا و صغوا، و صغیت أصغى بالیاء ایضا، و أصغى یصغى اصغاء. و أصله المیل الى الشی‏ء لغرض من الاغراض. و معنى الاقتراف الاکتساب، یقال: خرج یقترف اهله، اى: یکتسب، و قارف فلان هذا الامر، اذا وقعه و عمله، و قرفتنى بما ادعیت على، اى: رمیتنى بالریبة، و قرف القرحة، اذا قشر منها، و اقترف کذبا، اى اختلقه.


قوله: أ فغیْر الله أبْتغی حکما اینجا قول مضمر است، یعنى: قل لأهل مکة: أ فغیر الله ابتغى حکما قاضیا بینى و بینکم؟ معنى آنست که: اهل مکه را گوى: هیچ کس را روا باشد که از حکم الله برگردد، و آن را نپسندد، و بدان رضا ندهد؟ یا هیچ کس دانید که حکم وى برابر حکم الله آید، تا با حکم وى گردیم در آنچه میان من و شما است؟ کلبى گفت: یعنى اطلب ربا اعبد، چنان که جاى دیگر گفت: أ غیْر الله أبْغی ربا؟! جاى دیگر گفت: «أ فغیْر الله تأْمرونی أعْبد»؟! مقاتل گفت: ا فغیر الله ابتغى حکما فى نزول العذاب؟! و هو الذی أنْزل إلیْکم الْکتاب اى القرآن مفصلا مبینا فیه امره و نهیه.


و الذین آتیْناهم الْکتاب و ایشان که تورات و انجیل دادیم ایشان را «یعْلمون أنه منزل منْ ربک»


شامى و حفص منزل بتشدید خوانند، من التنزیل. باقى بتخفیف خوانند، من الانزال، و هر دو یکسانند. یقال: نزلته و انزلته. میگوید: اهل کتاب از جهودان و ترسایان میدانند که: این قرآن منزل است از نزدیک خداوند تو. آن گه گفت: فلا تکونن من الْممْترین «امتراء» تردد است در رأى و در سخن، یعنى: لا تکونن من الشاکین انهم یعلمون ذلک. عطا گفت: «و الذین آتیْناهم الْکتاب» سران و مهتران اصحاب رسول خدااند: ابو بکر و عمر و عثمان و على و ابو عبیده و سعید بن زید و عبیدة بن الحارث و طفیل بن الحارث و مسطح بن اثاثه و وهب الغامدى و ابو سلمة بن عبد الاسد و الارقم بن ابى الارقم و عمار بن یاسر و سعد بن ابى وقاص و طلحه و الزبیر و عبد الرحمن بن عوف و سالم مولى ابى حذیفه و ابو حذیفة بن عتبة بن ربیعه و ابن مظعون و معمر بن الحارث الجمحى و حبش بن حذافه و اخوه و بلال و صهیب بن سنان رضى الله عنهم.


و تمتْ کلمة ربک این قراءت کوفى و یعقوب است. باقى «کلمات ربک» خوانند بجمع، و معنى هر دو یکسانست. میگوید: تمام شد و راست آمد قول خداوند تو که: پیغامبران را و مومنان را بر عموم نصرت دهم، چنان که گفت: إنا لننْصر رسلنا و الذین آمنوا، و محمد را على الخصوص نصرت دهم روز بدر، و دشمنان وى را هلاک کنم. این وعده که داده بود راست کرد، و آنچه گفته بود تمام شد و بسر برد، و آن وعید که دشمن را داده بود، و حکم تعذیب که برایشان کرد عدل بود، اینست که گفت: «صدْقا و عدْلا» یعنى: صدقا فیما وعد، و عدلا فیما اوعد و حکم، لا تبدیل لقوله فى نصر محمد لأن قوله حق. و قیل: «لا مبدل لکلماته» اى لا مغیر لحکمه، و لا خلف لموعده. «و هو السمیع» لتضرع اولیائه، و لقول اعدائه، «الْعلیم» بما قلوب الفریقین.


روى عن النبى (ص) انه قال: «سبق القضاء و جف القلم بالسعادة لمن آمن و اتقى، و الشقاوة لمن کفر و عصى. و کان قتادة یقول: هو کتاب الله لا یزید فیه المقرون و لا ینقصون.


و إنْ تطعْ أکْثر منْ فی الْأرْض گفته‏اند که: این در شأن دانشمندان جهودان است، و بیشتر ساکنان آن زمین در آن وقت ایشان بودند، و ایشان دو قوم بودند. بیشتر ایشان بودند که بر پى هواء خود بر پنداشتى میرفتند، و ظنى مى‏بردند، و دروغها برمى‏ساختند، و قومى در کار رسول خدا یقین بودند، و صدق وى میشناختند، اما بمعاندى برخاسته بودند. اینست که الله گفت: إنْ یتبعون إلا الظن و إنْ همْ إلا یخْرصون. اگر کسى گوید ایشان که بر ظن بودند، و یقین نمى‏دانستند، تعذیب ایشان بر ظن روا باشد یا نه؟ جواب آنست که: رب العزة بر ظن تعذیب میکند، که میگوید جل جلاله: و ما خلقْنا السماء و الْأرْض و ما بیْنهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا فویْل للذین کفروا من النار. وجه حجت آنست که: ایشان را بر ظن تعذیب از آن کرد که در طلب بصیرت از موضع خویش تقصیر کردند، و بر پى هواء خود رفتند، و التماس بصیرت و طلب حقیقت و یقین بگذاشتند، و بر ظن و جهل اقتصار کردند، لا جرم مستوجب عذاب گشتند.


ابن عباس گفت: «و إنْ تطعْ أکْثر منْ فی الْأرْض» در شأن مشرکان عرب آمد که با رسول خدا و مومنان جدال درگرفتند در خوردن مردار، و گفتند: تأکلون ما قتلتم و لا تأکلون ما قتل ربکم! الله گفت: إنْ یتبعون إلا الظن یعنى فى تحلیل المیتة، و إنْ همْ إلا یخْرصون یکذبون فى تحلیل ما حرم الله. میگوید: ایشان بر پى ظن میروند در تحلیل مردار، که مى‏پندارند که این مردار حلال است، و نه چنانست که ایشان میگویند، که ایشان دروغ میگویند، و حرام کرده خدا هرگز حلال نبود.


إن ربک هو أعْلم منْ یضل عنْ سبیله زجاج گفت: موضع «من» رفع است بابتداء، و لفظ آن لفظ استفهام است، یعنى: هو أعلم اى الناس یضل عن سبیله، کقوله: لنعْلم أی الْحزْبیْن أحْصى‏ لما لبثوا، و بقول بصریان موضع «من» نصب است بر نزع خافض، تا اول و آخر مقابل یکدیگر بود، یعنى: هو أعلم بالضال عن سبیله و هو أعلم بالمهتدین. قراءت نصیر از کسایى «یضل» بضم یاء است، اى: هو أعلم بالمضل عن سبیله.


فکلوا مما ذکر اسْم الله علیْه این در جواب قومى است از عرب که چیزهایى از جانوران مى‏حرام کردند خوردن آن از بحیره و سائبه و وصیله و حامى.


رب العالمین میگوید: بخورید اگر مومنان‏اید، آنچه الله حلال کرده است، و در کشتن آن نام خدا یاد کردند. آن گه تاکید را گفت: و ما لکمْ ألا تأْکلوا مما ذکر اسْم الله علیْه و قدْ فصل لکمْ ما حرم علیْکمْ چه عذر آرید که نخورید آنچه الله حلال کرد و بر کشتن آن الله یاد کردند؟ و الله خود تفصیل محرمات داد، و آن مفصل در سورة البقرة گفت، و در صدر سورة مائدة، و ذلک فى قوله: حرمتْ علیْکم الْمیْتة و الدم الایة. آن گه گفت: إلا ما اضْطررْتمْ إلیْه اى: من اکل المیتة عند المخمصة و المجاعة من غیر بغى و لا عدوان او تجانف لاثم، و قد مضى شرحه فى المائدة. نافع و حفص از عاصم «فصل» بفتح فا و «حرم» بفتح حا خوانند. ابن کثیر و ابو عمرو و ابن عامر بضم فا و ضم حا خوانند. ابو بکر از عاصم و حمزه و کسایى فصل بفتح فا خوانند و حرم بضم حا. «إلا ما اضْطررْتمْ إلیْه» یعنى دعتکم الضرورة الى اکله مما لا یحل عند الاختیار.


و إن کثیرا لیضلون عاصم و حمزه و کسایى بضم «یا» خوانند، و معنى آنست که: فراوانى از مردمان یعنى کفار مکه بیراه میکنند بهواها و بایستهاى خویش. باقى «لیضلون» بفتح «یا» خوانند یعنى بى‏راه میشوند بهواها و بایستهاى خویش، نه بر بصیرتى و بر علمى که ایشان را در آن است. إن ربک هو أعْلم بالْمعْتدین این اعتدا ایدر آنست که آنجا گفت: فمن اضْطر غیْر باغ و لا عاد. میگوید: خداوند تو است که دانا است باندازه درگذارندگان.